ساقی قدحی بیار سرشار


تا هر دو کشیم می بیکبار

از دست شویم هر دو با هم


یک مست شویم ما دو هشیار

تن را بدهیم و جبه بر سر


از سر برهیم و بار دستار

گردیم دمی ز خویش بیخود


باشیم دمی ز خود خبردار

یکرنگ شویم در غم هم


تا غم شادی و گل شود خار

تا تن همه جان شود درینره


تا جان جانان شود درین کار

تا از من و تو اثر نماند


جز او نبود کسی درین دار

هم خود با خویش عشق بازد


هم خود باشد خویش را یار

نه عشق بماند و نه عاشق


ماند معشوق پاک از اغیار

ای فیض تو از میانه برخیز


تا پرده برافتد از رخ یار